مدح و منقبت حضرت زینب سلاماللهعلیها
خورشید حِلم، شمع شبستان زینب است دریای صبر، بـندۀ طـوفان زینب است اسـلام، زیـر سـایـۀ ایـمـان زینب است با این حساب، شیعه مسلمان زینب است او رتـبـهدار مبـحـث عـلـم از قـدیـم شد ما بـیـنِ طـورِ اهـلِ تـفـکـر، کـلـیـم شـد در درس دادنِ به مـلائـک سـهـیـم شـد جـبریل نیـز طفـلِ دبـسـتان زینب است بی ذکـر او به وادی عـتـرت نمیرسیم بی اذن او به گـریـۀ هـیـأت نمیرســیم بی حُـبِّ او به سردرِ جـنّـت نـمیرسیم دَخْلِ بـهـشت در پـیِ دُکّـان زینب است در کـوچۀ کـرامت او کـاسهها پُر است از طبخ روزمَرّۀ او، ظرف ما پُر است این سفرهای که دور و بر آن گدا پُر است تولیَّـتَش به دست حَسنجانِ زینب است این شور، در محـیط دلـم انـقـلاب کرد زهرا گرفت دست گـدا را، ثـواب کرد مـا را برای نـوکـریاش انـتخـاب کرد این شیعهخانه، کشورِ ایرانِ زینب است با بالِ اشک، هیچ نمـانـدهست تا دمشق آنقَدْر اهل گریه کـشاندهست تا دمشق! ما را خودِ سهساله رساندهست تا دمشق یعـنی رقـیـّه تـعـزیهگـردانِ زینب است ای زائـر حـسـیـن! بـه او احـتـرام کـن پـای بـرهـنـه حـجِّ خـودت را تـمام کن بـین نـجـف به سـیـّده زیـنب سـلام کـن ایـوان طلا نـمـایـش ایـوانِ زینب اسـت در وقت رزم، واژۀ او مثل خنجر است از هرچه تیر و نیزه و شمشیر، بهتر است زِیْنِ اَبـی که زینبِ کـرارِ حـیدر است! نام «عـلی» مـدال محـبـان زینب است هـنـگـام خـطـبـهخـوانی او، آفـتـاب شد دنیا به تـرک کـردن ظلـمت مُجـاب شد کـاخ یــزیـد روی ســر او خــراب شـد شام سیاه، عـرصۀ جـولان زینب است بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت خاکستری که روی سری بیگناه ریخت با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت این چوبخورده، قاری قرآن زینب است |